قصه‌ فیلم در قرن هجدهم انگلستان و در زمان سلطنت «ملکه آن» می‌گذرد. ریچل وایس نقش «سارا جنینگز»، همسر تند مزاج «جان چرچیل» اولین دوک مارلبرو را ایفا می‌کند. با روی کار آمدن عموزاده‎ی کوچکترش «ابیگیل» (با بازی اما استون) وضعیت دچار تهدید می‌شود و در نهایت به نزاع می‌انجامد…

هفت غریبه با رازهای پنهان یکدیگر را در هتل “ال رویال” واقع در کنار دریاچه تاهو ملاقات می‌کنند. هتلی کهنه و قدیمی با گذشته تاریک. اما در طی یک شب سرنوشت ساز همه آن ها فرصت دارند تا به رستگاری برسند قبل از اینکه آتش جهنم همه چیز را فرابگیرد…

داستان از جایی آغاز می‌شود که تونی لیپ (ویگو مورتنسن)، که یک محافظ ایتالیایی آمریکایی از برانکس به حساب می‌آید، به عنوان یک راننده برای به مقصد رساندن دکتر دان شیرلی (ماهرشالا علی)، که یک پیانیست آفریقایی آمریکایی چیره‌دست است، در تور کنسرت او (کنسرتی که از منهتن تا جنوب عمیق ادامه دارد) استخدام می‌شود…

داستان یک برنامه نویس جوان را روایت می‌کند که قصد دارد تا یک رمان فانتزی را به یک بازی ویدیویی تبدیل کند. اما خیلی زود دنیای مجازی و واقعیت با یکدیگر ترکیب می‌شوند و سردرگمی نگران کننده‌ای را به وجود می‌آورند…

داستان یک پسرک سیزده ساله را در دهه ۹۰ میلادی، در شهر لس آنجلس، دنبال می کند که تابستانش را صرف برقراری تعادل بین مشکلات خانوادگی و گروهی از دوستان تازه اش که در یک مغازه اسکیت فروشی ملاقات کرده، می کند…

در سال ۱۹۹۳، نوجوانی به نام کامرون بدلیل اختلالاتی، به مرکز درمانی به نام وعده خدا در منطقه‌ای دوردست فرستاده می‌شود. در حالی که او در معرض درمان و معالجه‎های سوال‎برانگیز قرار میگیرد، با دیگر ساکنین این مرکز ارتباط برقرار می‌کند و آنها تصمیم می‎گیرند تا زمانی که از آن مرکز خلاص شوند، تظاهر به همکاری با برنامه آن مرکز کنند…

ماجراهای فیلم در آینده‌ای نزدیک رخ می‌دهد و داستان مادری جوان است که پس از حمله‌ی یک موجود بیگانه‌ی مرموز به زمین، در تلاش است تا دو فرزندش را از طریق رودخانه به پناهگاهی امن برساند. این مادر که به فرزندانش آموخته تا برای آگاهی از خطرات، به خوبی از گوش‌هایشان استفاده کنند، چشمان خود و آنها را با چشم بند می‌بندد…

فیلم داستان واقعی نوجوانی بنام ریچارد است. او در سن ۱۴ سالگی به عنوان نیروی مخفی FBI انتخاب می‌شود اما بعدها به جرم حمل مواد مخدر به حبس ابد محکوم می‌شود…