دوبله فارسی خطای ستارگان بخت ما/بخت پریشان
گویندگان: مریم سیکارودی، محمد رضا مومنی، رهام آفتابی، حمید یاسمین، کامبیز شکوفنده، شهریار شورین، بهاره طائب و…
فیلم The Fault in Our Stars 2014 یکی از آن فیلمهایی است که شاید بینقص نباشند و و در بخشهایی اندک، نقاط ضعفی را نیز یدک بکشند اما با این حال، کمتر کسی میتواند پس از رویارویی با آنها، تماشایشان را به اشخاص دیگر توصیه نکند. فیلمهایی که غالبا زندگی یا یک مشت لحظات طاقتفرسا را از زاویهای به تصویر میکشند که انتظارش را نداریم و به همین دلیل، تاثیرگذار و جذاب میشوند. فیلم The Fault in Our Stars 2014 فیلمی است که به دو جوان که هر دو در لبه درهی مرگ قدم میزنند پرداخته و با استفاده از همین مضمون ساده، نگاهتان را به داشتههایتان میدوزد. داشتههایی که شاید ما در زندگی بارها و بارها فراموششان میکنیم اما در دنیای این افراد که شاید امروزشان، آخرین روزی باشد که در آن زندگی را تجربه میکنند، ارزشی شگفتانگیز دارند. با این حال، فیلم بیشتر از این نظر تبدیل به یک تجربهی غیرمنتظره میشود که برخلاف جهت خیلی از این فیلمهای امیدآفرین شنا میکند و با این حال، در انتقال مفاهیم زیبایی که آنها با لحظات خارج از واقعگراییشان قصد القایشان را داشتند، بینظیر است.
فیلم، خیلی ساده و شبیه به تمامی آثار این سبک آغاز میشود و در ابتدا، اصلا ویژگی متمایزکنندهای با مابقی فیلمها و داستانهای دیدهشده این ژانر ندارد. هم کاراکترها و ویژگیهایشان برای مخاطب آشنا هستند و هم روند پیشروی داستان، در پردهی اول ابدا تبدیل به چیز تازه و عجیبی نمیشود. در عین حال، فضاسازی زیبای کارگردان که در آن مخاطب در عینِ فهمیدنِ دردِ شخصیتها خود را در حالی پیدا میکند که در حال تماشا کردن همهی سکانسهای فیلم با یک لبخند شیرین است، به بیننده یادآور میشود که در حال تماشای چیز سادهای نیست و باید به دقایق اثر پیشرویش توجه بیشتری کند. چون فیلم The Fault in Our Stars 2014 بدون این که متوجه شوید، ناگهان وارد فضای تند و سریعتری میشود که احساسات در آن فوران میکنند. به بیان بهتر، هنگام تماشای فیلم در یک لحظه به خودتان میآیید و میبینید شخصیتهای اصلی داستان دارند با پیدا کردن یک هدف ساده، به یکدیگر نزدیکتر میشوند. هدفی که به دنبال آن، این دو نفر تصمیم به سفری جدی میگیرند. جایی که فیلم بالاخره مقدمهی شیرینش که کمکم داشت خستهکننده میشد را کنار میگذارد و «انگیزه»ی شخصیتهایش را فاش میکند. اما میدانید بهترین چیز ماجرا کجا است؟ آن که دقیقا با گذشت زمان اندکی از این اتفاق، نخستین «مانع» داستان هم از راه میرسد و بیننده خیلی سریع کاراکترهایی که برایش صرفا حکم اشخاصی دوستداشتنی را داشتند، به عنوان شخصیتهایی لایق دنبال کردن میشناسد. از همین لحظه، رسما سفر شخصیتی هیزل و آگوستوس و صد البته همراهی مخاطب با آنان آغاز میشود و خبر خوب این است که هر دوی این رخدادها، تا آخرین لحظهی فیلم بیش از پیش به اوج میرسند.
شخصیتپردازی دو فرد اصلی داستان، به گونهای صورت گرفته که بدون تبدیل شدن آنها به نوعی نماد، میتوانید از باورهای دوستداشتنیشان در زندگی خودتان هم بهره ببرید. منظورم این است که هِیزِل و آگوستوس در تکتک دقایق فیلم، دقیقا خودشان هستند و برای پیدا کردن عمق شخصیتی بیشتر و جذب همذاتپنداری مخاطب، هرگز وانمود به بودن چیزی بیش از دو نوجوان عاشق و نادان که هر لحظه ممکن است مرگ به سراغشان بیاید نمیکنند. با این حال، به سبب شدت واقعگرایی کل ماجراهای این دو نفر و صد البته رفتار عادی و قابل باور آنها در برابرشان، بیننده آنها را باور میکند و مدام بیش از پیش، با اهمیت دادن به سرنوشت و عقایدشان، در جهانبینی فیلمساز فرو میرود. نتیجهاش هم این است که شاید خیلیها (امیدوارم هیچکس) در عین آن که در زندگیشان ابدا نه با چنین چیزی مواجه شدهاند و نه قرار است مواجه شوند نیز، نحوهی نگاه این افراد را در ثانیههای زندگی خودشان متصور شده و زیبایی آن را باور میکنند. باور میکنند که با نگاهی خوش میشود از تمام دردها هم زندگی بیرون کشید و لذت برد. باور میکنند که معجزه، گاهی فقط مربوط به نگاه ما میشود. این وسط، نقش بازیگران اثر هم در شکلگیری این تاثیر، انکارناپذیر است. از یک طرف شیلین وودلی (Shailene Woodley) را داریم که بهترین نقشآفرینی کل فیلم را ارائه میدهد و بار زیادی از داستانگویی اثر را به دوش میکشد و از طرف دیگر، انسل الگورت (Ansel Elgort) را میبینیم که این روزها همه در رابطه با اجرای عالیاش در فیلم جدید ادگار رایت صحبت میکنند و در فیلم The Fault in Our Stars 2014، مشکلی با ارائه یک تصویر دقیق از ویژگیهای شخصیت داستانیاش ندارد. بازیگرانِ دیگر فیلم اما به مانند شخصیتهایشان، جلوهی کماهمیتی دارند و راستش را بخواهید، هنگام تماشایشان کاملا احساس میکنید که هرکسی میتوانست در جایگاه آنها قرار بگیرد.
در سادهترین بیان ممکن، «بخت پریشان» را میشود فیلمی خواند که حتی از مخاطبش اجازهی قضاوت کردن زندگی را دریغ میکند. ما انسانها، همواره اشخاصی هستیم که وقتی در یک شرایط خاص قرار میگیریم، وقتی خودمان را متولدشده در مکانی به خصوص پیدا میکنیم و وقتی با یک مریضی، مشکل یا دردی آزاردهنده مواجه میشویم، شروع به اعتراض به همهچیز میکنیم و میگوییم زندگی روی خوشش را به ما نشان نداده و تقدیم اشخاصی دیگر کرده. خب، این موضوع دقیقا همانچیزی است که کاراکتر اصلی فیلم یعنی هِیزِل در ابتدای داستان به آن باور دارد و به همین سبب، با غمی انکارناپذیر دست و پنجه نرم میکند. اما همین دنیا، همین لحظات اجباری، همین تلاش به ظاهر خستهکنندهی او برای خوشحال کردن پدر و مادرش وی را به جایی میرساند که با برخوردی ناگهانی، وی را مقابل آگوستوس قرار میدهد. حالا، او در همین دنیا و به سبب داشتن همین شرایط عاشق میشود، زندگی بهتری پیدا میکند و به باورهای شیرینتری در رابطه با ثانیههای حضورش در دنیا میرسد. این یعنی همانگونه که در Breaking Bad، والتر وایت به سبب مبتلا شدن به بیماری سرطان ار یک معلم ساده تبدیل به شخصی شد که قصهی زندگیاش را با لفظ «داستان فرمانروایی هایزنبرگ» روایت میکنند، اینجا هم کاراکترها با دچار شدن به این بیماری، لایق دریافت چیزهایی مثل عشقی تا این اندازه شیرین میشوند.
این معنی ارزشمند را هم که خب، خیلی راحت میشود به لحظات زندگی خودمان بسط داد. معنی ارزشمندی که به سبب آن شاید بتوانیم تمامی مشکلاتمان را از منظر دیگری نیز نگاه کنیم و خوبیهای بیپایانشان را ببینیم. ببینیم که اگر فلان رخداد آزاردهنده در زندگیمان اتفاق نمیافتاد، نمیتوانستیم مثلا آن دوست عزیز را هم به دست آوریم. ببینیم که اگر شرایط از منظر مهمی الآن برایمان بهتر بود، شاید به دنبالش یکی از داشتههای بزرگمان در زندگی را نداشتیم. ببینیم که چهقدر در عین داشتن دردها، زندگی فوقالعادهای هم داریم. چون دردهای بیپایان همهی ما، لایق احساس شدن هستند و نمیتوانیم انکارشان کنیم. با این حال، در عین حس کردنشان میشود به زندگی لبخند هم زد و جذابیتها و مزیتهای بیپایانش را هم به چشم دید. چون بعضی بینهایتها از بعضی بینهایتهای دیگر بزرگترند. چون ما برای جاودان شدن در این دنیا، به چیزی جز به دست آوردن یک قلب و داشتن لبخندی مدام، احتیاج نداریم.
باکس دانلود
حجم مصرفی شما به صورت عادی محاسبه میشود.
دوبله فارسی
فیلم خوبیه